طليعه
اين آيات در فضايي نازل شده است كه شدت تكذيب و انكار مشركان نسبت به قرآن كريم، پيامبر اكرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) را به شدت متأثر كرده است ( : لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ ) به همين جهت، اين آيات در خطابي به نبي مكرم اسلام ( صلي الله عليه و آله و سلم ) با تبيين قدرت خدا بر خاضع كردن مشركان، سيره مستمره آنان در اعراض از ذكر محدث ( آيات تشريعي خداي متعالي ) و تهديد ايشان، درصدد تسلي خاطر پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) برآمده است.
فصل اول
كلام 1: به جا بودن نزول اين آيات، حاكي از فضاي اقتدار و شوكت ظاهري مشركان و نگراني پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) موفقيت در مقابله با آنان است و خداي متعالي با طرح داستان موسي ( عليه السلام ) و حمايتهايي كه از او در برابر فرعون داشته است، اين فضا را به نفع حق تغيير مي دهد.
كلام 2: لزوم به جا بودن و مؤثر بودن اين آيات مي فهماند كه مشركان در ظاهر به ابراهيم ( عليه السلام ) اعتقاد داشته اند، اما در واقعيت، راهي در جهت عكس دين و آيين ابراهيم ( عليه السلام ) را برگزيده اند. طرح حقايق اسلام از زبان گوياي حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) راهي براي تأثيرگذاري بر مشركان بوده است.
مجموع دو كلام اين فصل، حاكي از فضاي اقتدار ظاهري مشركان و اتكاء سوري آنان به ابراهيم ( عليه السلام ) است. همانطور كه از شدت تأسف و تأثر و نگراني پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) در پيشبرد امر خطير رسالت در اين اوضاع نيز خبر مي دهد.
فصل دوم
پنج كلام اين فصل مي فهماند كه مشركان همه در تكذيب قرآن و پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) با يكديگر متحد و متفق بوده اند، هرچند هر گروه از مشركان به دليلي با رسالت آن جناب مخالف بوده است. داستان هاي مطرح شده در اين فصل، افزون بر اين نشان دادن سنت الهي نسبت به عذاب مكذبان و حمايت از پيامبران و مؤمنان به ايشان، به عوامل تكذيب و انكار اشاره مي كند. با توجه به اصل به جا بودن سخنان قرآن كريم، اين عوامل، ما به ازايي در جامعه شرك زمان نزول داشته است.
خاتمه
اين آيات، به وضوح از فضاي تكذيب و استهزاء مشركان نسبت به قرآن كريم و شبهه افكني در خصوص وحي و رسالت خبرمي دهد. از اين رو آيات مورد بحث، به تنزيه قرآن از اين شبهه ها پرداخته و در اين زمينه، براي پيامبر اكرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) موضعي روشن تبيين كرده است تا در فضاي تكذيب و استهزاء قرآن از جانب مشركان، با پاسخ به شبهه پراكني ايشان و عدم انفعال در برابر آن، به مقابله با اين سيره شوم بپردازد.
چنانكه مشخص شد، فضاي سخن اين سوره، فضاي انكار و تكذيب مشركان نسبت به قرآن كريم است، كه هر كدام از مقاطع سوره به نحوي در صدد مقابله با اين فضا و كارشكني هاي مشركان در اين زمينه است، اما اين جبهه مقابله داراي دو جهت بوده است:
1. تقويت روحه پيامبر گرامي اسلام ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و مؤمنان به آن حضرت، در مقابل شدائد و سختيها و ايجاد اميد به پيروزي در ايشان.
2. تهديد مشركان به عذاب و بيان عاقبت تكذيب در اقوام گذشته و پاسخ به شبهه هاي بي اساس آنها در مورد انزال قرآن، به منظور مقابله با كارشكني هاي ايشان در مقابله با پيامبر اكرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و مؤمنان به آن حضرت.
تكرار ترجيع بند سوره ( بيان شكست ناپذيري خداي متعالي در برابر عدم ايمان اكثريت و اشاره به صفت عزت و رحمت خداي متعالي خطاب به پيامبر اكرم - صلي الله عليه و آله و سلم - ) در مجموع سوره، هر دو جهت اين مقابله را تأمين مي كند.
توجه به زمان نزول اين سوره نيز توضيحات پيش گفته را تقويت مي كند: اين سوره در سال نهم بعثت نازل شده است. نگاهي به تاريخ صدر اسلام نشان مي دهد كه پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و مسلمانان از سال هفتم تا سال دهم بعثت در شعب ابي طالب و در محاصره كامل مشركان به سر مي بردند.
مشركان پس از سالها مقابله با اسلام و پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و قرآن و تهديد و آزار و اذيت مسلمانان به اشكال مختلف به اين نتيجه رسيده بودند كه اقليت مسلمان را از طريق محاصره كامل به زانو در آوردند و بدين ترتيب شالوده اسلام را به مخاطره بيندازند.
« وسيله آسان براي كوبيدن اقليتهاي جامعه، همان مبارزه منفي است كه شالوده آن را همان اصل اتفاق و اتحاد اكثريت تشكيل مي دهد. يعني گروهي كه هدف و ايده دارند، از صميم دل با يكديگر هم پيمان و هم سوگند و متحد مي شوند كه همه گونه روابط خود را با اقليت قطع كنند، در چنين هنگامي، زمين با آن پهناوري، براي اقليت بسان يك زندان تنگ و كوچكي مي گردد كه هر آني فشار آن، آنان را به نابودي تهديد مي نمايد. اقليت مخالف در چنين گير و دار، گاه تسليم مي شوند و از نيمه راه برگشته و فرمانبردار راه اكثريت مي گردند، ولي دسته اي كه شالوده مخالفت آنان را ايمان به هدف تشكيل مي دهد، هرگز ا اين بادها نمي لرزند.
سران قريش از نفوذ و پيشرفت آيين يكتاپرستي سخت ناراحت بودند و در فكر چاره و راه حلي بودند، از اين جهت خواستند به وسيله محاصره اقتصادي كه نتيجه آن بريدن رگهاي حياتي مسلمانان بود، از نفوذ و پخش اسلام بكاهند و پايه گذار و هواداران آيين خداپرستي را در ميان اين حصار خفه سازند، بنابراين عهدنامه اي براي انحصار مؤمنان به حضرت رسول ( صلي الله عليه و آله و سلم )، به امضاي هيأت عالي قريش نوشتند و در داخل كعبه آويزان كردند و سوگند ياد نمودند كه ملت قريش تا دم مرگ طبق مواد آن رفتار كند.
متن اين پيمان با شدت هر چه تمام تر به مورد اجرا گذاشته شد. يگانه حامي پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم )، ابوطالب، از عموم خويشاوندان دعوتي به عمل آورد و ياري پيامبر را بر دوش آنها گذارد و دستور داد كه عموم فاميل از محيط مكه به دره اي كه در ميان كوههاي مكه قرار داشت و به شعب ابي طالب معروف بود و داراي خانه هاي محقر و سايه بانهاي مختصري بود، منتقل شوند و در آنجا سكني گزينند و از محيط زندگي مشركان دور باشند.
اين محاصره، سه سال تمام طول كشيد. فشار و سخت گيري به حر عجيبي رسيد. ناله جگر خراش فرزندان هاشم به گوش سنگ دلان مكه مي رسيد، ولي در دل آنها چندان تأثير نمي كرد. جوانان و مردان با خوردن يك دانه خرما شبانه روز زندگي مي كردند ... .(1) »
بنابراين عناصر اساسي تشكيل دهنده فضاي نزول اين سوره عبارتند از:
1. اتحاد اكثريت تكذيب كنندگان رسالت در سركوب كردن اقليت ايماني؛
2. نياز شديد پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) به راهنمايي هاي وحي در برخورد با چنين معضل خانمان سوزي كه حيات اسلام را به خطر انداخته است.
3. نياز شديد مؤمنين و مسلمانان به تثبيت قلب و اطمينان خاطر براي استقامت در برابر چنين طوفانهاي سهمگيني كه ايمان و اسلام را به مخاطره انداخته است؛
4. غرور و سرمستي سران شرك و اطمينان خاطر ايشان به پيروزي در سركوب كردن نداي حق و اقليت حق طلب در جامعه؛
5. نياز شديد عموم مشركان به هدايت و عبرت؛
سوره شعراء در چنين فضايي نازل شده و همه اين نيازها را پاسخ گفته است. اين سوره در فضايي نازل شده كه جريانهاي اكثريت براي نابودي قرآن و رسالت متحد شده بودند.
2-2- سيرهدايتي سوره مباركه شعراء
همانطور كه گفته شد غرض سوره، تيين استراتژي مقابله با جريانهاي متحد و باطل اكثريت است. مسير تأمين اين غرض در اين سوره مباركه بدين شرح است:
نه آيه نخست اين سوره، به منزله طليعه سوره و اجمالي از محتواي كل سوره است و بينش و انگيزش مطلوب سوره را به صورت اجمالي مطرح كرده است: در چهار آيه اول، قرآن را به عنوان كتابي روشن و روشنگر معرفي كرده و با تعبير « لَعَلَّكَ بَاخِعٌ » كثرت جهد و كوشش رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) را در امر تبليغ دين بيان كرده است. در آيه پنجم با تبيين سيره مشركان در اعراض از آيات الهي، مشكل عدم ايمان را به خود مشركان برگردانده و رسول و كتاب خدا را از كوتاهي در اين امر مبرا كرده است. در آيه ششم و هفتم، با بيان دلايل اعراض مشركان، به آنان هشدار داده و ايشان را تنبيه و تهديد كرده است. بدنبال تبيين سيره مشركان در اعراض از ذكر محدث ( آيات تشريعي خداي متعالي )، آيات 7 تا 9 سوره، با آوردن شاهدي، مشركان را نسبت به عدم توجه و ايمان به آيات مشهود تكويني خداي متعالي در روي زمين، توبيخ مي كند. به اين معني كه مشكل ايشان فقط در رد انكار آيات تشريعي خداي متعالي نيست، بلكه حتي به آيات مشهود ربوبيت خداي متعالي بر روي زمين هم توجه ندارند. بدين ترتيب اين آيات در كنار هم، ضمن بيان اجمالي از غرض اين سوره، سعي بليغ در تقويت و تثبيت رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و مؤمنان دارد.
سپس جريان حضرت موسي ( عليه السلام ) آغاز مي شود كه با ورود خاص خود: « وَ إِذْ ... » و با توجه به بيان جريان پيروزي حضرت موسي ( عليه السلام )، باور پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) را نسبت به ياري خداوند و تحقق وعده او در پيروزي حق و شكست ناپذيري آن، تقويت مي كند و روحيه ايشان را در اميد به ياري خدا و دستگيري او در شدايد و بحرانها ترفيع مي دهد و ايشان را نسبت به نابودي سران شرك حتي اگر در قدرت فرعون هم باشند، به يقين مي رساند.
سپس جريان حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) است كه با تبيين عناصر اصلي قرآن، يعني توحيد ربوبي و معاد، از زبان مبارك ابراهيم ( عليه السلام )، ريشه هاي مخالف با قرآن و رسالت، يعني عدم اعتقاد به توحيد و معاد را مورد اشاره قرار داده است و از اين طريق، اعتقاد به توحيد و معاد را به عنوان مباني عقيدتي مبارزه با شرك و جريانهاي اكثريت مشركان، تقويت مي كند. ذكر نام و ياد ابراهيم ( عليه السلام )، تلويحاً به رشادت، استقامت و پايمردي او در پيشبرد مكتب توحيد اشاره مي كند و خيال خام به زانو در آوردن مناديان آيين يكتاپرستي را در ذهن آنان به هم مي زند و روحيه اسلاميان را براي ادامه مبارزه تقويت مي كند.
سپس با يادآوري اقوام نوح، هود، شعيب، لوط و صالح ( عليهم السلام )، نمونه هايي از شكست اكثريت مكذبان در طول تاريخ را بيان كرده و بدين ترتيب اعتقاد به شكست باطل را عينيت مي بخشد. اين داستانها با برجسته سازي تكذيب اقوام رسولان الهي و برشمردن عوامل اخلاقي و رفتاري جريانهاي مختلف تكذيب رسولان، در صدد آن است كه پندار باطل مشركان، در تكذيب پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و قرآن را در هم شكسته و آنان را نسبت به شكست و نابودي خود به اطمينان برساند و سايه فتور و عذاب اليم را بر سر آنها بيفكند و در عين حال باور رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و مؤمنان به ايشان را نسبت به حمايت خدا از پيامبران و پيروان بر حق آنها تقويت كند.
در نهايت آيات 192 تا 227 با جمع بندي مطالب و تطبيق آن بر قرآن كريم، هدف سوره را در يك دوره تكاملي تقويت كرده و كاربردي مي كند. بدين صورت كه با معرفي قرآن به عنوان وحي منزل، عناد مشركان را در برخورد با قرآن به اثبات رسانده و ايشان را به عذابي دردناك در قبال اين برخورد معرضانه وعده مي دهد و روحيه ترس و يأس از شكست اسلام را بر ايشان القا مي كند. سپس با تبرئه قرآن از تهمتهاي نارواي مشركان، اين تهمتها را به خودشان برگردانده و با تقويت بينش الهي بودن قرآن، از تأثير گذاري اين تبليغات سوء بر پيامبر خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) پيشگيري مي كند و بدين ترتيب توطئه مشركان را در تبليغاتي كه بر ضد قرآن داشتند، خنثي و موج رواني سهمگيني در بين ايشان ايجاد مي كند. در نتيجه روحيه رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و مؤمنان براي مقابله با اين جريانات تا حد بسيار زيادي تقويت شده و روحيه سران شرك و تابعان آنان تا حد زيادي مي شكند.
3-2- ترجمه تدبري سوره مباركه شعراء
به نام خداوند رحمتگر مهربان
غرض سوره: « تبيين يك استراتژي محكم، به منظور هدايت بينشي و انگيزشي رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و مؤمنان در جبهه مقابله با تكذيب قرآن؛ و تضعيف ملموس و محسوس جبهه شرك و تكذيب قرآن »
طليعه، تسليت پيامبر مكرم اسلام ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و تهديد مشركان در مسئله اعراض از آيات كتاب مبين
طاء، سين، ميم. ( آيه 1 ) اين است آيه هاي كتاب روشنگر. ( آيه 2 ) شايد تو از اينكه [ مشركان ] ( به آيات اين كتاب ) ايمان نمي آورند، ( از شدت ناراحتي ) جان خود را [ فدا [ سازي. ( آيه 3 ) اگر بخواهيم، معجزه اي از آسمان بر آنان فرود مي آوريم، تا در برابر آن، گردنهايشان خاضع گردد. ( آيه 4 ) و هيچ تذكّر جديدي از سوي [ خداي ] رحمان برايشان نيامد جز اينكه همواره از آن روي برمي تافتند. ( آيه 5 ) [ آنان ] در حقيقت به تكذيب پرداختند، و به زودي خبر آنچه كه بدان ريشخند مي كردند، بديشان خواهد رسيد. ( آيه 6 ) مگر در زمين ننگريسته اند كه چه قد در آن از هرگونه جفتهاي زيبا رويانيده ايم؟ ( آيه 7 ) قطعاً در اين [ هنرنمايي ] عبرتي است و [ لي ] بيشترشان ايمان آورنده نيستند. ( آيه 8 ). و در حقيقت، پروردگار تو همان شكست ناپذير مهربان است. ( آيه 9 ).
« تأثيرگذاري بر جبهه پيامبر اكرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) با مشركان؛ از طريق ايجاد اميد در طرف حق و تضعيف ستيزه گري طرف باطل و احتجاج در راستاي هدايت اهل باطل »
بيان داستان حمايت هاي خداي متعالي از حضرت موسي ( عليه السلام ) به منظور تسليت رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و اميدوارتر كردن آن حضرت به پيروزي نهايي به رغم صف كشيدن قدرتها در مقابل او:
و [ ياد كن ] هنگامي را كه پروردگارت موسي را ندا در داد كه به سوي قوم ستمكار برو: ( آيه 10 ) قوم فرعون؛ آيا پروا ندارند؟! ( آيه 11 ) گفت: « پروردگارا، مي ترسم مرا تكذيب كنند، ( آيه 12 ) و سينه ام تنگ مي گردد، و زبانم باز نمي شود، پس به سوي هارون بفرست. ( آيه 13 ) و [ از طرفي ] آنان بر [ گردن ] من خوني دارند و مي ترسم مرا بكشند. » ( آيه 14 ) فرمود: « نه، چنين نيست؛ نشانه هاي ما را [ براي آنان ] ببريد كه ما با شما شنونده ايم. » ( آيه 15 ) پس به سوي فرعون برويد و بگوييد: « ما پيامبر پروردگار جهانيانيم. » ( آيه 16 ) فرزندان اسرائيل را با ما بفرست. ( آيه 17 ) [ فرعون ] گفت: « آيا تو را از كودكي در ميان خود نپرورديم و سالياني چند از عمرت را پيش ما نماندي؟ ( آيه 18 ) و [ سرانجام ] كار خود را كردي، و تو از ناسپاساني. » ( آيه 19 ) گفت: « آن را هنگامي مرتكب شدم كه از گمراهان بودم ( آيه 20 ) و چون از شما ترسيدم، از شما گريختم، تا پروردگارم به من دانش بخشيد و مرا از پيامبران قرار داد. ( آيه 21 ) و [ آيا ] اينكه فرزندان اسرائيل را بنده [ خود ] ساخته اي نعمتي است كه منّتش را بر من مي نهي؟ » ( آيه 22 ) فرعون گفت: « و پروردگار جهانيان چيست؟ » ( آيه 23 ) گفت: « پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است- اگر اهل يقين باشيد. » ( آيه 24 ) [ فرعون ] به كساني كه پيرامونش بودند گفت: « آيا نمي شنويد؟ » ( آيه 25 ) [ موسي دوباره ] گفت: « پروردگار شما و پروردگار پدران پيشين شما. » ( آيه 26 ) [ فرعون ] گفت: « واقعاً اين پيامبري كه به سوي شما فرستاده شده، سخت ديوانه است. » ( آيه 27 ) [ موسي ] گفت: « پروردگار خاور و باختر و آنچه ميان آن دو است- اگر تعقّل كنيد. « ( آيه 28 ) [ فرعون ] گفت: « اگر خدايي غير از من اختيار كني قطعاً تو را از [ جمله ] زندانيان خواهم ساخت. » ( آيه 29 ) گفت: « گرچه براي تو چيزي آشكار بياورم؟ » ( آيه 30 ) گفت: « اگر راست مي گويي آن را بياور. » ( آيه 31 ) پس عصاي خود بيفكند و بناگاه آن اژدري نمايان شد. ( آيه 32 ) و دستش را بيرون كشيد و بناگاه آن براي تماشاگران سپيد مي نمود. ( آيه 33 ) به سراني كه پيرامونش بودند گفت: « واقعاً اين ساحري بسيار داناست. ( آيه 34 ) مي خواهد با سحر خود، شما را از سرزمينتان بيرون كند، اكنون چه رأي مي دهيد؟ » ( آيه 35 ) گفتند: « او و برادرش را در بند دار و گردآورندگان را به شهرها بفرست، ( آيه 36 ) تا هر ساحر ماهري را نزد تو بياورند. » ( آيه 37 ) پس ساحران براي موعد روزي معلوم گردآوري شدند. ( آيه 38 ) و به توده مردم گفته شد: « آيا شما هم جمع خواهيد شد؟ ( آيه 39 ) بدين اميد كه اگر ساحران غالب شدند از آنان پيروي كنيم؟ » ( آيه 40 ) و چون ساحران پيش فرعون آمدند، گفتند: « آيا اگر ما غالب آييم واقعاً براي ما مزدي خواهد بود؟ » ( آيه 41 ) گفت: « آري، و در آن صورت شما حتماً از [ زمره ] مقرّبان خواهيد شد. » ( آيه 42 ) موسي به آنان گفت: « آنچه را شما مي اندازيد بيندازيد. » ( آيه 43 ) پس ريسمانها و چوبدستي هايشان را انداختند و گفتند: «به عزّت فرعون كه ما حتماً پيروزيم. » ( آيه 44 ) پس موسي عصايش را انداخت و بناگاه هرچه را به دروغ برساخته بودند بلعيد. ( آيه 45 ) در نتيجه، ساحران به حالت سجده درافتادند. ( آيه 46 ) گفتند: « به پروردگار جهانيان ايمان آورديم: ( آيه 47 ) پروردگار موسي و هارون. » ( آيه 48 ) گفت: « [ آيا ] پيش از آنكه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد؟ قطعاً او همان بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است. به زودي خواهيد دانست. حتماً دستها و پاهاي شما را از چپ و راست خواهم بريد و همه تان را به دار خواهم آويخت. » ( آيه 49 ) گفتند: « باكي نيست، ما روي به سوي پروردگار خود مي آوريم. ( آيه 50 ) ما اميدواريم كه پروردگارمان گناهانمان را برما ببخشايد، [ چرا ] كه نخستين ايمان آورندگان بوديم. » ( آيه 51 ) و به موسي وحي كرديم كه: « بندگان مرا شبانه حركت ده، زيرا شما مورد تعقيب قرار خواهيد گرفت. » ( آيه 52 ) پس فرعون مأموران جمع آوري [ خود را ] به شهرها فرستاد، ( آيه 53 ) [ و گفت: ] « اينها عدّه اي ناچيزند. ( آيه 54 ) و راستي آنها ما را بر سر خشم آورده اند، ( آيه 55 ) و [ لي ] ما همگي به حال آماده باش درآمده ايم. » ( آيه 56 ) سرانجام، ما آنان را از باغستانها و چشمه سارها، ( آيه 57 ) و گنجينه ها و جايگاه هاي پرناز و نعمت بيرون كرديم. ( آيه 58 ) [ اراده ما ] چنين بود، و آن [ نعمتها ] را به فرزندان اسرائيل ميراث داديم. ( آيه 59 ) پس هنگام برآمدن آفتاب، آنها را تعقيب كردند. ( آيه 60 ) چون دو گروه، همديگر را ديدند، ياران موسي گفتند: « ما قطعاً گرفتار خواهيم شد. » ( آيه 61 ) گفت: « چنين نيست، زيرا پروردگارم با من است و به زودي مرا راهنمايي خواهد كرد. » ( آيه 62 ) پس به موسي وحي كرديم: « با عصاي خود بر اين دريا بزن. » تا از هم شكافت، و هر پاره اي همچون كوهي سترگ بود. ( آيه 63 ) و ديگران را بدانجا نزديك گردانيديم. ( آيه 64 ) و موسي و همه كساني را كه همراه او بودند نجات داديم؛ ( آيه 65 ) آنگاه ديگران را غرق كرديم. ( آيه 66 ) مسلّماً در اين [ واقعه ] عبرتي بود، و [ لي ] بيشترشان ايمان آورنده نبودند. ( آيه 67 ) و قطعاً پروردگار تو همان شكست ناپذير مهربان است. ( آيه 68 )
بيان توحيد و معاد از زبان گوياي ابراهيم ( عليه السلام ) در محاجه با مشركان، به غرض تأمل ايشان در انتساب خويش به آن حضرت:
و بر آنان گزارش ابراهيم را بخوان. ( آيه 69 ) آنگاه كه به پدر خود و قومش گفت: « چه مي پرستيد؟ » ( آيه 70 ) گفتند: « بتاني را مي پرستيم و همواره ملازم آنهاييم. ( آيه 71 ) گفت: « آيا وقتي دعا مي كنيد، از شما مي شنوند؟ ( آيه 72 ) يا به سود يا زيان مي رسانند؟ » ( آيه 73 ) گفتند: « نه، بلكه پدران خود را يافتيم كه چنين مي كردند. » ( آيه 74 ) گفت: « آيا در آنچه مي پرستيده ايد تأمّل كرده ايد؟ ( آيه 75 ) شما و پدران پيشين شما؟ ( آيه 76 ) قطعاً همه آنها- جز پروردگار جهانيان- دشمن منند. ( آيه 77 ) آن كس كه مرا آفريد و همو راهنماييم مي كند، ( آيه 78 ) و آن كس كه او به من خوراك مي دهد و سيرابم مي گرداند، ( آيه 79 ) و چون بيمار شوم او مرا درمان مي بخشد، ( آيه 80 ) و آن كس كه مرا مي ميراند و سپس زنده ام مي گرداند، ( آيه 81 ) و آن كس كه اميد دارم روز پاداش، گناهم را بر من ببخشايد. » ( آيه 82 ) پروردگارا، به من دانش عطا كن و مرا به صالحان ملحق فرماي، ( آيه 83 ) و براي من [ در ميان ] آيندگان آوازه نيكو گذار، ( آيه 84 ) و مرا از وارثان بهشت پرنعمت گردان، ( آيه 85 ) و بر عمويم ببخشاي كه او از گمراهان بود،( آيه 86 ) و روزي كه [ مردم ] برانگيخته مي شوند رسوايم مكن: ( آيه ي 87 ) روزي كه هيچ مال و فرزندي سود نمي دهد، ( آيه 88 ) مگر كسي كه دلي پاك به سوي خدا بياورد. ( آيه 89 ) و [ آن روز ] بهشت براي پرهيزگاران نزديك مي گردد. ( آيه 90 ) و جهنّم براي گمراهان نمودار مي شود. ( آيه 91 ) و به آنان گفته مي شود: « آنچه جز خدا مي پرستيديد كجايند؟ ( آيه 92 ) آيا ياريتان مي كنند يا خود را ياري مي دهند؟ » ( آيه 93 ) پس آنها و همه گمراهان در آن [ آتش ] افكنده مي شوند، ( آيه 94 ) و [ نيز ] همه سپاهيان ابليس. ( آيه 95 ) آنها در آنجا با يكديگر ستيزه مي كنند [ و ] مي گويند: ( آيه 96 ) « سوگند به خدا كه ما در گمراهي آشكاري بوديم، ( آيه 97 ) آنگاه كه شما را با پروردگار جهانيان برابر مي كرديم، ( آيه 98 ) و جز تباهكاران ما را گمراه نكردند، ( آيه 99 ) در نتيجه شفاعتگراني نداريم،( آيه 100 ) و نه دوستي نزديك. ( آيه 101 ) و اي كاش كه بازگشتي برايِ ما بود و از مؤمنان مي شديم. » ( آيه 102 ) حقاً در اين [ سرگذشت درس ] عبرتي است و [ لي ] بيشترشان مؤمن نبودند. ( آيه 103 ) و در حقيقت، پروردگار تو همان شكست ناپذير مهربان است. ( آيه 104 ).
انذار مشركان به خاطر تكذيب پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و قرآن، با دلايل مختلف؛ و اطمينان دادن به ايشان نسبت به حتميت هلاكت و عذاب مكذبان
بيان تكذيب هلاكت آور قوم نوح ( عليه السلام ) به خاطر نگرش طبقاتي، كه دربردارنده آيه اي براي مكذبان عصر قرآن است:
قوم نوح پيامبران را تكذيب كردند. ( آيه 105 ) چون برادرشان نوح به آنان گفت: « آيا پروا نداريد؟ ( آيه 106 ) من براي شما فرستاده اي درخور اعتمادم؛ ( آيه 107 ) پس، از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد. ( آيه 108 ) و بر اين [ رسالت ] اجري از شما طلب نمي كنم. اجر من جز برعهده پروردگار جهانيان نيست. ( آيه 109 ) از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد، ( آيه 110 ) گفتند: « آيا به تو ايمان بياوريم و حال آن كه فرومايگان از تو پيروي كرده اند؟ » ( آيه 111 ) [ نوح ] گفت: « به [ جزئيات ] آنچه مي كرده اند چه آگاهي دارم؟ ( آيه 112 ) حسابشان - اگر درمي يابيد- جز با پروردگارم نيست. ( آيه 113 ) و من طردكننده مؤمنان نيستم. ( آيه 114 ) من جز هشداردهنده اي آشكار [ بيش ] نيستم. » ( آيه 115 ) گفتند: « اي نوح، اگر دست برنداري قطعاً از [ جمله ] سنگسارشدگان خواهي بود. » ( آيه 116 ) گفت: « پروردگارا، قوم مرا تكذيب كردند؛ ( آيه 117 ) ميان من و آنان فيصله ده، و من و هر كس از مؤمنان را كه با من است نجات بخش. » ( آيه 118 ) پس او و هر كه را در آن كشتيِ آكنده با او بود، رهانيديم؛ ( آيه 119 ) آنگاه باقي ماندگان را غرق كرديم. ( آيه 120 ) قطعاً در اين [ ماجرا درس ] عبرتي بود و [ لي ] بيشترشان ايمان آورنده نبودند. ( آيه 121 ) و در حقيقت، پروردگار تو همان شكست ناپذير مهربان است. ( آيه 122 ).
بيان تكذيب هلاكت آور قوم هود ( عليه السلام ) به خاطر روحيه بيهوده كاري، توهم جاودانگي و خشم جبارانه ( ناشي از برخورد نادرست با فراواني ثروت و قدرت خدادادي ) كه دربردارنده آيه اي براي مكذبان عصر قرآن است:
عاديان، پيامبران [ خدا ] را تكذيب كردند. ( آيه 123 ) آنگاه كه برادرشان هود به آنان گفت: « آيا پروا نداريد؟ ( آيه 124 ) من براي شما فرستاده اي در خور اعتمادم. ( آيه 125 ) از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد. ( آيه 126 ) و بر اين [ رسالت ] اجري از شما طلب نمي كنم. اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست. ( آيه 127 ) آيا بر هر تپّه اي بنايي مي سازيد كه [ در آن ] دست به بيهوده كاري زنيد؟ ( آيه 128 ) و كاخهاي استوار مي گيريد به اميد آنكه جاودانه بمانيد؟ و( آيه 129 ) و چون حمله ور مي شويد [ چون ] زورگويان حمله ور مي شويد؟ ( آيه 130 ) پس، از خدا پروا داريد و فرمانم ببريد. ( آيه 131 ) و از آن كس كه شما را به آنچه مي دانيد مدد كرد پروا داريد: ( آيه 132 ) شما را مدد كرد، به [ دادنِ ] دامها و پسران ( آيه 133 ) و به [ دادن ] باغها و چشمه ساران؛ ( آيه 134 ) من از عذابِ روزي هولناك بر شما مي ترسم. » ( آيه 135 ) گفتند: « خواه اندرز دهي و خواه از اندرزدهندگان نباشي براي ما يكسان است. ( آيه 136 ) اين جز شيوه پيشينيان نيست. ( آيه 137 ) و ما عذاب نخواهيم شد. » ( آيه 138 ) پس تكذيبش كردند و هلاكشان كرديم. قطعاً در اين [ ماجرا درس ] عبرتي بود، و [ لي ] بيشترشان ايمان آورنده نبودند. ( آيه 139 ) و در حقيقت، پروردگار تو همان شكست ناپذير مهربان است. ( آيه 140).
بيان تكذيب هلاكت آور قوم صالح ( عليه السلام ) به خاطر دلبستگي قومش به دنيا و پيرويشان از مسرفان مفسد كه دربردارنده آيه اي براي مكذبان عصر قرآن است:
ثموديان، پيامبران [ خدا ] را تكذيب كردند؛ ( آيه 141 ) آنگاه كه برادرشان صالح به آنان گفت: « آيا پروا نداريد؟ ( آيه 142 ) من براي شما فرستاده اي درخور اعتمادم. ( آيه 143 ) از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد. ( آيه 144 ) و بر اين [ رسالت ] اجري از شما طلب نمي كنم. اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست. ( آيه 145 ) آيا شما را در آنچه اينجا داريد آسوده رها مي كنند؟ ( آيه 146 ) در باغها و در كنار چشمه ساران، ( آيه 147 ) و كشتزارها و خرمابُناني كه شكوفه هايشان لطيف است؟ ( آيه 148 ) و هنرمندانه [ براي خود ] از كوهها خانه هايي مي تراشيد. ( آيه 149 ) از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد. ( آيه 150 ) و فرمان افراطگران را پيروي مكنيد: ( آيه 151 ) آنان كه در زمين فساد مي كنند و اصلاح نمي كنند. » ( آيه 152 ) گفتند: « قطعاً تو از افسون شدگاني. ( آيه 153 ) تو جز بشري مانند ما [ بيش ] نيستي. اگر راست مي گويي معجزه اي بياور. » ( آيه 154) گفت: « اين ماده شتري است كه نوبتي از آب او راست و روزي معيّن نوبت آب شماست. ( آيه 155 ) و به آن گزندي مرسانيد كه عذابِ روزي هولناك شما را فرو مي گيرد. » ( آيه 156 ) پس آن را پي كردند و پشيمان گشتند. ( آيه 157 ) آنگاه آنان را عذاب فرو گرفت. قطعاً در اين [ ماجرا ] عبرتي است، و [ لي ] بيشترشان ايمان آورنده نبودند. ( آيه 158 ) و در حقيقت، پروردگار تو همان شكست ناپذير مهربان است. ( آيه 159 ).
بيان تكذيب هلاكت آور قوم لوط ( عليه السلام ) به خاطر گرفتاري به رذيله شنيع هم جنس بازي؛ كه دربردارنده آيه اي براي مكذبان عصر قرآن است:
قوم لوط فرستادگان را تكذيب كردند. ( آيه 160 ) آنگاه كه برادرشان لوط به آنان گفت: « آيا پروا نداريد؟ ( آيه 161 ) من براي شما فرستاده اي در خور اعتمادم. ( آيه 162 ) از خدا پروا داريد و فرمانم ببريد. ( آيه 163 ) و بر اين [ رسالت ] اجري از شما طلب نمي كنم. اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست. ( آيه 164 ) آيا از ميان مردم جهان، با مردها درمي آميزند؟ ( آيه 165 ) و آنچه را پروردگارتان از همسرانتان براي شما آفريده وامي گذاريد؟ [ نه، ] بلكه شما مردمي تجاوزكاريد. » ( آيه 166 ) گفتند: « اي لوط، اگر دست برنداري، قطعاً از اخراج شدگان خواهي بود. » ( آيه 167 ) گفت: « به راستي من دشمن كردار شمايم. ( آيه 168 ) پروردگارا، مرا و كسانِ مرا از آنچه انجام مي دهند رهايي بخش. » ( آيه 169 ) پس او و كسانش را همگي، رهانيديم- ( آيه 170 ) جز پيرزني كه از باقي ماندگان [ در خاكستر آتش ] بود. ( آيه 171 ) سپس ديگران را سخت هلاك كرديم. ( آيه 172 ) و بر [ سر ] آنان باراني [ از آتش گوگرد ] فرو ريختيم. و چه بد بود باران بيم داده شدگان. ( آيه 173 ) قطعاً در اين [ عقوبت ] عبرتي است، و [ لي ] بيشترشان ايمان آورنده نبودند. ( آيه 174 ) و در حقيقت، پروردگار تو همان شكست ناپذير مهربان است. ( آيه 175 )
بيان تكذيب هلاكت آور قوم شعيب ( عليه السلام ) به خاطر گرفتاري به مفاسد اقتصادي؛ كه دربردارنده آيه اي براي مكذبان عصر قرآن است:
اصحاب ايكه فرستادگان را تكذيب كردند. ( آيه 176 ) آنگاه كه شعيب به آنان گفت: « آيا پروا نداريد؟ ( آيه 177 ) من براي شما فرستاده اي درخور اعتمادم. ( آيه 178 ) از خدا پروا داريد و فرمانم ببريد. ( آيه 179 ) و بر اين [ رسالت ] اجري از شما طلب نمي كنم. اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست. ( آيه 108) پيمانه را تمام دهيد و از كم فروشان مباشيد. ( آيه 181 ) و با ترازوي درست بسنجيد. ( آيه 182 ) و از ارزش اموال مردم مكاهيد و در زمين سر به فساد برمداريد. ( آيه 183 ) و از آن كس كه شما و خلق [ انبوه ] گذشته را آفريده است پروا كنيد. » ( آيه 184 ) گفتند: « تو واقعاً از افسون شدگاني. » ( آيه 185 ) پس، پاره اي از آسمان بر [ سر ] ما بيفكن. اگر از راستگوياني ( آيه 187 ) [ شعيب ] گفت: « پروردگارم به آنچه مي كنيد داناتر است. » ( آيه 188 ) پس او را تكذيب كردند، و عذابِ روزِ ابر [ آتشبار ] آنان را فرو گرفت. به راستي آن، عذابِ روزي هولناك بود. ( آيه 189 ) قطعاً در اين [ عقوبت درسِ ] عبرتي است، و [ لي ] بيشترشان ايمان آورنده نبودند. ( آيه 190 ) و در حقيقت، پروردگار تو همان شكست ناپذير مهربان است. ( آيه 191 )
خاتمه، مقابله با تبليغات سوء مشركان عليه قرآن كريم، از طريق رد تهمتهاي نارواي ايشان و تبيين وظيفه پيامبراكرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) در مقابل تبليغات سوء آنها
و راستي كه اين [ قرآن ] وحي پروردگار جهانيان است. ( آيه 192 ) « روح الامين » آن را نازل كرد، بر دلالت ( آيه 193 ) تا از [ جمله ] هشداردهندگان باشي؛ ( آيه 194 ) به زبان عربي روشن، ( آيه 195 ) و [ وصفِ ] آن در كتابهاي پيشينيان آمده است. ( آيه 196 ) آيا براي آنان، اين خود دليلي روشن نيست كه علماي بني اسرائيل از آن اطلاع دارند؟ ( آيه 197 ) و اگر آن را بر برخي از غير عرب زبانان نازل مي كرديم، ( آيه 198 ) و [ پيامبر ] آن را بر ايشان مي خواند به آن ايمان نمي آوردند. ( آيه 199 ) اين گونه در دلهاي گناهكاران، [ انكار را ] راه مي دهيم: ( آيه 200 ) كه به آن نگروند تا عذاب پردرد را ببينند، ( آيه 201 ) كه به طور ناگهاني بديشان برسد. در حالي كه بي خبرند ( آيه 202 ) و بگويند: « آيا مهلت خواهيم يافت؟ » ( آيه 203 ) پس آيا عذاب ما را به شتاب مي خواهند؟ ( آيه 204 ) مگر نمي داني كه اگر سالها آنان را برخوردار كنيم، ( آيه 205 ) و آنگاه آنچه كه [ بدان ] بيم داده مي شوند بديشان برسد، ( آيه 206 ) آنچه از آن برخوردار مي شدند، به كارشان نمي آيد [ و عذاب را از آنان دفع نمي كند؟ ] ( آيه 207 ) و هيچ شهري را هلاك نكرديم مگر آنكه براي آن هشداردهندگاني بود. ( آيه 208 ) [ تا آنان را ] تذكّر [ دهند ]؛ و ما ستمكار نبوده ايم. ( آيه 209 ) و شيطانها آن را فرود نياورده اند. ( آيه 210 ) و آنان را نسزد و نمي توانند [ وحي كنند ]. ( آيه 211 ) در حقيقت آنها از شنيدن، معزول [ و محروم ] اند. ( آيه 212 ) پس با خدا، خداي ديگر مخوان كه از عذاب شدگان خواهي شد. ( آيه 213 ) و خويشانِ نزديكت را هشدار ده. ( آيه 214 ) و براي آن مؤمناني كه تو را پيروي كرده اند، بال خود را فرو گستر. ( آيه 215 ) و اگر تو را نافرماني كردند، بگو: « من از آنچه مي كنيد بيزارم. » ( آيه 216 ) و بر [ خدايِ ] عزيزِ مهربان توكّل كن، ( آيه 217 ) آن كس كه چون [ به نماز ] برمي خيزي تو را مي بيند، ( آيه 218 ) و حركت تو را در ميان سجده كنندگان [ مي نگرد ]. ( آيه 219 ) او همان شنواي داناست. ( آيه 220 ) آيا شما را خبر دهم كه شياطين بر چه كسي فرود مي آيند؟ ( آيه 221 ) و بر هر دروغزن گناهكاري فرود مي آيند، ( آيه 222 ) كه [ دزدانه ] گوش فرا مي دارند و بيشترشان دروغگويند، ( آيه 223 ) و شاعران را گمراهان پيروي مي كنند. ( آيه 224 ) آيا نديده اي كه آنان در هر واديي سرگردانند؟ ( آيه 225 ) و آنانند كه چيزهايي مي گويند كه انجام نمي دهند. ( آيه 226 ) مگر كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده و خدا را بسيار به ياد آورده و پس از آنكه مورد ستم قرار گرفته اند ياري خواسته اند. و كساني كه ستم كرده اند به زودي خواهند دانست به كدام بازگشتگاه برخواهند گشت. ( آيه 227 )
پينوشتها:
1. فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام، سبحاني،ص 147 تا 149.
منبع مقاله :
طرح راهنماي مربي تدبر در سوره هاي قرآن کريم 3 و 4، دبيرخانه ي شوراي عالي انقلاب فرهنگي، دبيرخانه شوراي تخصصي توسعه فرهنگ قرآني، بهار 1388
نظرات شما عزیزان: